@ @ @ Gap Do3tane @ @ @

دوست داشتنیها را باید نوشت

@ @ @ Gap Do3tane @ @ @

دوست داشتنیها را باید نوشت

الهم صل علی محمد و آل محمد

ماجرای جالب این مرد کشاورز را دنبال کنید تا ساده ترین روش " اقتصاد مقاومتی " را بشناسید. مرد کشاورزی در یک روستای سر سبز و با صفا زندگی می کرد. علاوه بر کشاورزی دامداری هم می کرد. تعدادی گاو و گوسفند و چند تایی مرغ و خروس داشت. هر چه میخواست، خودش فراهم می کرد.طبیعت بستری برایش فراهم کرده بود تا هیچ غم و غصه ای نداشته باشد.تنها باید دست روی زانوهایش می گزاشت و کار می کرد.او الفبای کار و تلاش را خوب بلد بود؛ روز و شب کار می کرد و شکر خدا به هیچ کس نیازمند نبود.مدتی گذشت سر و کله مرد غریبه ای در مزرعه پیدا شد.کشاورز او را نمی شناخت؛ اما از آنجا که بسیار مهربان و مهمان نواز بود؛ او را به خانه اش دعوت کرد.آن مرد لباس های آب و رنگ داری پوشیده بود و سر و وضع بسیار مرتبی داشت.یک ساک پر از وسایل عجیب و غریب همراهش  بود. انگار تمام محصولات جدید فناوری را در کیفش جا داده بود. کشاورز و خانواده اش تا به حال چنین وسایلی ندیده بودند. به نظر می رسید آن وسایل زندگی را بسیار راحت و بی دردسرتر می کرد. غریبه چند روزی خانه کشاورز ماند و حسابی همه اعضای خانواده و حتی خود کشاورز را شست و شوی مغزی داد : "این چه زندگیه که شما  برای خودتان دست و پا کردید! تو این بیابونشب و روز کار میکنید که چی بشه؟! این همه سرمایه دارید ؛ زمین، باغ، مزرعه، ابزار کشاورزی و... باز هم اینقدر کار می کنید؟! جای شما بودم، برای خودم صفا می کردم. هر وقت هم پول لازم داشتم یکی از این وسایل را می فروختم و خرج می کردم. مگه آدم چقدر زنده است؟ بابا، از این بیابون دست بردارید.برید در شهر زندگی کنید. این همه امکانات اونجاست. فقط پول می خواد که شما هم دارید..." حرفای مرد غریبه بدجوری کشاورز و خانواده اش را تحت تاثیر قرار داد. چند روز بعد ، آن مرد خداحافظی کرد و رفت؛ اما قبل ازرفتنش گفت: " واقعا آدم های سرسختی هستید. اینجا که شما زندگی می کنید؛ از جهنم هم بدتره! اینجا دلتون به چی خوشه؟ " " اینجا دلتون به چی خوشه؟ " این سوال آخر، بیشتر خانواده کشاورز را درگیر سوالات مختلف کرد. " واقعا اینجا دلمون به چی خوشه؟ " اعضای خانواده بعد از رفتن مرد غریبه، یک جلسه کوچک تشکیل دادند و به این نتیجه رسیدند که مرد غریبه راست می گوید. اگر در شهر زندگی کنند می توانند بدون آنکه کار کنند و زحمت بکشند، چیزهایی را که احتیاج داشتند، با پول فراهم کنند. این بود که خیلی زود مزرعه شان را رها کردن و به شهر رفتند. آن ها در شهر، خانه مجللی اجاره کردن و وسیله های مدرن و لوکس خریدند. در مدت کوتاهی خودشان را با زندگی شهری وفق دادند. از آن به بعد اعضای خانواده کشاورز، روز به روز از هم دورتر شدند؛ هر کدام سرش به کار خودش بود.یکی از صبح تا شب پای اینترنت می نشست، دیگری وقتش را صرف رفتن به باشگاه بیلیارد می کرد و آن یکی هم ... از همه بدتر، آن ها به یک خانواده مصرف کننده تبدیل شده بودند و فقط پول خرج می کردند.کشاورز و همسرش هم کارشان شده بود فروش زمین و طلا ابزار کشاورزی! خریدار این وسایل هم همان مرد غریبه بود. حالا بچه ها او را عمو نادر صدا می کردند. عمو نادر اولش پول خوبی بابت وسایل به کشاورز می پرداخت؛ اما کم کم قیمت ها را پایین آورد. نادر خوب می دانست که کشاورز آهی در بساط ندارد و مجبور است برای امرار معاش و خرج خانواده اش، این وسایل را بفروشد؛ به همین دلیل تا می توانست تو سر مال می زد و مفت و مجانی همه چیز کشاورز را از چنگش درآورد.بعد از اینکه نادر مطمئن شد همه چیز کشاورز را بدست آورده است، شهر را ترک کرد و به روستا رفت. او حالا صاحب مزرعه و ماشین آلات کشاورز شده بود. نادر سفت و سخت به کار چسبید و درست مثل روزهای قدیم کشاورز، هر چه احتیاج داشت، خودش تهیه کرد. حالا دیگر کشاورز مجبور هر چه می خواست از نادر بخرد. نادر هم که می دانست مرد کشاورز به او احتیاج دارد، قیمت محصولاتش را تا آنجا که دلش می خواست بالا برد. هر چه می گذشت نادر با تولید و تلاش بی نیازتر و مرد کشاورز بیچاره تر و نیازمندتر می شد.نوع کلاهی که سر مرد کشاورز رفت!آقای کشاورز به نوعی " سرمایه فروشی " یا به نوعی " سرمایه سوزی " کرد.به همین دلیل خیلی زود " سرمایه محدود " او تمام شد و " کاسه چه کنم " به دست گرفت.متاسفانه حکایت " اقتصاد ما " حکایت همین مرد کشاورز است. ما سالهاست " نفت می فروشیم " و با پول آن چیزهایی را وارد می کنیم. بخش بزرگی از بودجه جاری دولت از فروش نفت تامین می شود." اقتصاد مقاومتی، یعنی اقتصادی که در شرایط فشار، در شرایط تحریم، در شرایط دشمنی ها و خصومت های شدید، می تواند تعیین کننده رشد و شکوفایی کشور باشد. " مقام معظم رهبری (مد ظله العالی)
۹۳/۱۰/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
free Message

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی