@ @ @ Gap Do3tane @ @ @

دوست داشتنیها را باید نوشت

@ @ @ Gap Do3tane @ @ @

دوست داشتنیها را باید نوشت

الهم صل علی محمد و آل محمد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آموزنده» ثبت شده است

شهید آیت الله دستغیب در کتاب "داستان های شگفت" خود این گونه می نویسد :« زن و شوهری برای زیارت امام حسین (علیه السلام) ساکن کربلا می شوند. روزی مرد وارد قصابی می شود و مقداری گوشت می خرد و به حرم امام حسین (علیه السلام) می رود، بعد از زیارت به خانه برگشته و گوشت را به همسرش می دهد و می گوید آبگوشتی درست کن.ظهر که می شود همسرش به مرد می گوید گوشت نپخته است و مرد می گوید اشکالی ندارد صبر کن تا شب بپزد. شب که می روند سراغ گوشت می بینند گوشت اصلا نپخته است و مرد قصاب را سرزنش می کنند که گوشت بی کیفیت به آنها داده است و می گذارند تا صبح بپزد.صبح بیدار شدند دیدند گوشت هنوز نپخته است.مرد ظرف غذا را می برد قصابی و می گذارد روی میز و می گوید مرد حسابی ما زائر امام حسین (علیه السلام) هستیم بی انصافی است به ما گوشت بی کیفیت بدهی، از دیروز صبح که گوشت را خریدم تا امروز صبح گوشت اصلا نپخته است. قصاب لبخندی زد و به او گفت وقتی گوشت را خریدی مستقیم رفتی داخل حرم امام حسین (علیه السلام) ؟ زائر گفت چطور ؟بله رفتم. قصاب گفت مگر نمی دانی گوشتی که وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شود آتش به او کارساز نیست، اگر می دانستم قصد زیارت داری به تو می گفتم. »* یادآور می شوم که در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین (علیه السلام) بر آتش جهنم حرام است *صَلَّیاللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِلله ... صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِلله ... صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِللهوَ عَلی جَدِّکَ وَ اَبیکوَ عَلی اُمِّکَ وَ اَخیکوَ عَلی ذُریَّتک وَ بَنیکوَ عَلی المُستَشهَدینَ فیکوَ رَحمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُه
free Message
۲۴ آبان ۹۳ ، ۰۴:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
شهید آیت الله دستغیب در کتاب "داستان های شگفت" خود این گونه می نویسد :« زن و شوهری برای زیارت امام حسین (علیه السلام) ساکن کربلا می شوند. روزی مرد وارد قصابی می شود و مقداری گوشت می خرد و به حرم امام حسین (علیه السلام) می رود، بعد از زیارت به خانه برگشته و گوشت را به همسرش می دهد و می گوید آبگوشتی درست کن.ظهر که می شود همسرش به مرد می گوید گوشت نپخته است و مرد می گوید اشکالی ندارد صبر کن تا شب بپزد. شب که می روند سراغ گوشت می بینند گوشت اصلا نپخته است و مرد قصاب را سرزنش می کنند که گوشت بی کیفیت به آنها داده است و می گذارند تا صبح بپزد.صبح بیدار شدند دیدند گوشت هنوز نپخته است.مرد ظرف غذا را می برد قصابی و می گذارد روی میز و می گوید مرد حسابی ما زائر امام حسین (علیه السلام) هستیم بی انصافی است به ما گوشت بی کیفیت بدهی، از دیروز صبح که گوشت را خریدم تا امروز صبح گوشت اصلا نپخته است. قصاب لبخندی زد و به او گفت وقتی گوشت را خریدی مستقیم رفتی داخل حرم امام حسین (علیه السلام) ؟ زائر گفت چطور ؟بله رفتم. قصاب گفت مگر نمی دانی گوشتی که وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شود آتش به او کارساز نیست، اگر می دانستم قصد زیارت داری به تو می گفتم. »* یادآور می شوم که در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین (علیه السلام) بر آتش جهنم حرام است *صَلَّیاللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِلله ... صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِلله ... صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِللهوَ عَلی جَدِّکَ وَ اَبیکوَ عَلی اُمِّکَ وَ اَخیکوَ عَلی ذُریَّتک وَ بَنیکوَ عَلی المُستَشهَدینَ فیکوَ رَحمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُه
free Message
۰۹ آبان ۹۳ ، ۰۴:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
چند وقت پیش توی تهران، توی حسینیه ای منبر میرفتم، یه جوونی اومد نزدیک سی سالش. گفت حاج آقا من با شما کار دارم. گفتم بنویس، گفت نوشتنی نیست. گفتم ببین منو قبول داری؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار میکنم، کسی که نتونه حرفشو بنویسه بعدشم نمیتونه بگه. یک و دو و سه و چهار کن و بنویس. گفت باشه. فرداشب که اومدیم، یه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را که خوندم دیدم این همونیه که من در به در دنبالش میگشتم. فرداشب اومد گفت که: چی شد؟ گفتم من نوکروتنم، من میخوام با شما یه چند دقیقه صحبت کنم. وعده کردیم و گفت که: منو چجوری میبینید شما؟ گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چی بگم؟ گفت: نه ظاهری، گفتم بچه هیئتی زد زیر گریه گفت: خاک تو سر من کنند، تو اگر بدونی من چه جنایاتی کردم، چه گناهایی کردم. فقط خوب خوبه ای که میتونم بگم از گناهایی که کردم اینه که مادرمو چند بار کتک زدم، پدرمو زدم، دیگه عرق و شراب و کارای دیگه شو، دیگه... گفتم پس الآن اینجوری!!!!! گفت حضرت زهرا دستمو گرفت گفت حاج آقا من سرطانی بودم، سرطانی میدونی یعنی چی؟ گفتم یعنی چی؟ گفت به کسی سرطانی میگن که نه زمان حالیشه، نه مکان، نه شب عاشورا حالیشه، نه تو حسینیه، نه مکان میفهمه گفت من سرطانی بودم یه خونه مجردی با رفیقامون درست کرده بودیم، هرکی هر کی رو جور میکرد تو این خونه مجردی اونجا رختخواب گناه و معصیت... گفت شب عاشورا هرچی زنگ زدم به رفیقام، هیچکدوم در دسترس نبودند نه نمازی، نه حسینی، هیچی میگفتم اینارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه میگفت ماشینو برداشتم برم یه سرکی، چی بهش میگن؟ گشتی بزنم تو راه که میرفتم یه خانمی را دیدم، دخترخانم چادری داشت میرفت حسینیه خلاصه اومدم جلو و سوار ماشینش کردم با هر مکافاتی که بود، میرسونمت و ....ـ خلاصه، بردمش توی اون خانه ی مجردی اینم مثل بید میلرزید و گریه میکرد و میگفت بابا مگه تو غیرت نداری؟ آخه شب عاشوراست!!!! بیا به خاطر امام حسین حیا کن گفتم برو بابا امام حسین کیه؟ اینارو آخوندا درآوردند، این عربها با هم دعواشون شده به ما ربطی نداره گفت توی گریه یه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حیا کن!!! من این کاره نیستم، من داشتم میرفتم حسینیه! گفتم من فاطمه زهرا هم نمیشناسم، من فقط یه چیز میشناسم: جوانی، جوانی کردن جوانی، گناه جوانی، شهوت اینارو هم هیچ حالیم نیست گفت این خانمه گفت: تو اگر لات هم هستی، غیرت لاتی داری یا نه؟ گفت: چطور؟ _ خودت داری میگی من زمین تا آسمون پر گناهم ، این همه گناه کردی، بیا امشب رو مردونگی لوتی وار ...
free Message
۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۴:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر